دسامبر 31, 2022 | بخوان, گپ
بهناز شیربانی: خیلی دور نیست زمانی که برای دیدن فیلمی به سینما میرفتیم و پیش از ورود به سالن، ویترینهای پر از عکس فیلمهای روی پرده و فیلمهای در راه، بسیاری را پای قابهای شیشهای اطراف سالن سرپا نگه میداشت و سرگرم میکرد. هر ویترین شیشهای، شامل مجموعهی مفصل و چشمنوازی از عکسهای خوشآبورنگ بود که دورنمای کاملی از فیلم پیش چشم مخاطبان میگذاشت. خیلی وقتها با دیدن عکسهای یک فیلم، میشد تا حد زیادی متوجه موضوع و داستان و ژانر و جاذبههای سینماییاش شد. یکی از سرگرمیهای سینماروها در دهههای گذشته، این بود که جلو این ویترینهای کوچک شیشهای بایستند و با تماشای عکسهای هر فیلم، داستانش را در ذهن و تخیلشان بسازند. اصلاً همین عکسها، ملاک انتخاب مخاطب برای تماشای فیلمهای آینده بود. سینماروها پای همین ویترینهای شیشهای تصمیم میگرفتند که در آینده کدام فیلم را ببینند. خاصیت مهم این مجموعههای رنگین و چشمنواز این بود که کنجکاوی و اشتیاق را در مخاطبان برمیانگیختند و به طرز خیالانگیزی به ذهن و فکرشان پر و بال میدادند که از چند فریم عکس، به تصویر خیالی یک فیلم سینمایی کامل برسند.
خود این عکسها هم کلی قیمت داشتند و دوستداران سینما با عشق و علاقهای که امروز به افسانه میماند، این عکسها را جمع میکردند و مثل چشمشان مراقب کلکسیون نفیسشان بودند. از دورهای حرف میزنیم که نه انبار هفتتوی عریضوطویلی به اسم اینترنت وجود داشت که دوغ و دوشاب را به هم بیامیزد و انبوهی عکس زشت و زیبا را با یک کلیک پیش چشم جستوجوکنندگان ردیف کند، و نه این همه روزنامه و مجلهی رنگی منتشر میشد که صدها تصویر از هر فیلم و سریال را مثل نقلونبات زیر دستوپا بریزند. دورانی که هنوز دوربینهای دیجیتال از راه نرسیده بودند و عکس گرفتن آسان نشده بود. هر فریم عکس به اندازهی خودش هزینه داشت و هر عکسی که خراب میشد یا قابش کجوکوله از کار درمیآمد به معنای دور ریختن پول بیزبان بود. به این آسانی نبود که با فشردن یک دگمه، عکسی در صفحهی الکترونیکی دوربین حک شود و با فشردن دگمهای دیگر، بتوان بدون زحمت و هزینه حذفش کرد؛ اصلاً انگار که چنین عکسی از اول وجود نداشته است. فشردن شاتر برای عکاسهای قدیمی قسمت پایانی آیینی بود که هر بار بهتمامی اجرا میشد. از انتخاب سوژه تا تنظیم نور و بستن قاب و در نهایت: کلیک!
زمان زیادی از سنت چاپ و نمایش عکس فیلم در سالنهای سینما نمیگذرد، اما عکاسی فیلم هم مثل برخی آداب و عادتهای سینماییمان دستخوش تغییرات زیادی شده است. هم روند عکاسی فیلم عوض شده و هم عکاسی صحنه شکل عجیبوغریبی پیدا کرده که کمتر نشانی از رسم و قاعدهی گذشته دارد. البته هنوز هم عکسهای چشمنواز و خیالانگیز گرفته میشود و چند عکاس هنرمند در سینمای ایران داریم که کارشان جلوهای ستایشبرانگیز دارد، اما قاعدهی عمومی این نیست و اکثر عکسها نشان از تمایل به آسان برگزار کردن موضوع و رعایت ملاحظههای تجاری و بازاری دارند.
این روزها حداقل در شهری مثل تهران، بسیاری ترجیح میدهند فیلمهای موردعلاقهشان را در پردیسهای سینمایی تماشا کنند. پردیسهایی که سعی میکنند برای مردمی که چند ساعتی آنجا را به عنوان محل تفریح شان انتخاب کردهاند امکانات رفاهی فراهم کنند. در میان غرفههای مواد غذایی و گاهی غرفههای فرهنگی، عجیب اینجاست که درسالنهای سینما، هیچ محلی برای نمایش عکسهای فیلمهایی که در سالنها نمایش داده میشود در نظر گرفته نشده است. مقصود این نیست که باید مثل سالهای گذشته زحمت چاپ عکس را متقبل شد و هزینهی زیادی صرف راه انداختن ویترینهای شیشهای به سبک قدیم کرد. اما آیا نمیتوان سنت نمایش عکس فیلم در سالنهای سینما را بهروز کرد و مثل نمایش برخی از صحنههای فیلم در السیدیهای سینما، چند فریمی از عکسهای برگزیدهی هر فیلم را هم نمایش داد؟
در حال حاضر نهتنها مثل سابق عکس فیلم در سالنها جایی ندارد، بلکه بهزحمت میتوان حتی در پوستر فیلمهایی که طراحی اغلب آنها حاصل هنر عکاسان فیلمهاست، نام عکاس را دید و در نهایت فقط نام طراح پوسترخودنمایی میکند. اما همهچیز به اینجا ختم نمیشود. کافیست باحوصلهتر تیتراژ ابتدا و انتهای فیلمها را ببینید؛ عکاس فیلم اغلب در تیتراژ ابتدایی جایی ندارد و متأسفانه نامش در تیتراژ انتهایی نیز در جای مناسبی نمیآید. مگر نه اینکه غرض از حضور عکاس در فیلمهای سینمایی به نوعی تأمین مواد اولیهی تبلیغات فیلم، برای فروش بهتر و جذب مخاطب بیشتر است؟ پس دلیل بیمهری بسیاری از تهیهکنندگان و کارگردانان سینمای ما نسبت به عکاسهای سینمایی و نادیده گرفتن اهمیت حضور آنها در پروژهها چیست؟ چرا اغلب چند روزی قبل از شروع فیلمبرداری، تازه یادشان میافتد که فیلم هنوز عکاس ندارد؟ و از همه مهمتر چرا دستمزد عکاسها به نسبت سایر عوامل درگیر در تولید و آمادهسازی یک فیلم سینمایی، چنین ناچیز است؟
به نظر میرسد امنیت شغلی حقیقتاً برای عکاسی فیلم تعریف نشده است. عکاسانی که سالهاست در این عرصه مو سپید کردهاند گواهی میدهند که مجبورند با سالها سابقه و فعالیت صنفی جایشان را به جوانهایی بدهند که یا از اقوام کارگردان و تهیهکنندگان هستند یا با رابطه وارد این حیطه شدهاند و دوربینی در دست گرفتهاند که بهاصطلاح بیکار نباشند. اشتباه نشود؛ مخالفتی با ورود نسل جوان به این عرصه نیست. اتفاقاً در سالهای اخیر برخی از جوانهایی که با اتکا به توانایی و استعدادشان وارد حیطهی عکاسی فیلم شدهاند، خوش درخشیدهاند و موج جدیدی در این حرفه ایجاد کردهاند. همانطور که در فیلمبرداری و گریم و ساخت موسیقی و حتی کارگردانی هم جوانترها اکنون مسیرهای شخصی خودشان را باز کردهاند و کیفیت کارشان دستکمی از قدیمیترها ندارد و چهبسا از لحاظ خلاقیت و روحیهی پرشور و تجربهگرا، بر آنها برتری هم داشته باشند. اما در این میان هستند افرادی که متأسفانه درک درستی از فعالیت در این حرفه ندارند و اگر دوربین دیجیتال اختراع نمیشد شاید هرگز امکان حضور در این حرفه را پیدا نمیکردند. اگر بیست سال پیش بود و عکاسی با دوربینهای مکانیکی قدیمی انجام میشد که هزینهی خرابکاری و خامدستی را بالا میبردند، و اگر هنوز عکس فیلم اهمیت سابق را داشت، عیار هر عکاسی آشکار میشد و کارها ناگزیر برای کاردانها میماند. چون هیچ تهیهکنندهی سخاوتمندی، هر قدر هم که دلش بزرگ باشد و دستش باز، حاضر نمیشود برای ابراز لطف به دوست و آشنا و فامیل، ضرر عکسهای ضعیف و نگاتیوهای ضایعشده را تقبل کند و در کارزار تبلیغات پیش از اکران، دستی دستی فیلمش را از قافلهی رقابت با سایر فیلمها عقب بیندازد.
حال این سؤال پیش میآید که اصلاً لزوم استفاده از عکاس حرفهای در فیلمهای سینمایی چیست؟ آیا صرف استفادهی آسان از دوربینهای دیجیتال میتواند جای عکاس حرفهای را (که فوتوفن ثبت درست لحظههای فیلم را بلد است و جانمایهی سینمایی هر تصویر را درک میکند) بگیرد؟ اصلاً چرا با این همه قانون و تبصرهای که برای امنیت شغلی عوامل سینمایی در نظر گرفته میشود، عکاسی فیلم جایی ندارد؟ چرا بسیاری از متخصصان این حرفه باید ماهها منتظر پیشنهاد حضور در یک پروژه باشند و برخی دیگر برای همیشه از این عرصه خداحافظی کنند و سراغ زمینهای دیگر بروند که کمتر هنری باشد و بیشتر پولساز؟ کافیست نیم نگاهی به بزرگترین رویداد سینمایی کشور یعنی جشنوارهی فیلم فجر داشته باشیم. عکاسان سینمای ایران همواره به نحوهی داوریهای بخش مواد تبلیغی نقد دارند و عادت کردهاند در افتتاحیه جوایزشان را دریافت کنند. درصورتی که طبق گفتهی بسیاری از عکاسان سینما، آنها جزو عوامل اصلی فیلم محسوب میشوند و خوشایندتر است که در آیین اختتامیه از آنها تجلیل شود، نه در حاشیهی مراسم افتتاحیه که هنوز تنور جشنواره گرم نشده و همهچیز تحت تأثیر اشتیاق عمومی برای دیدن فیلمهای جدید است. متأسفانه باید به این نکته هم اشاره کرد که هر ساله در حاشیهی برگزاری جشنوارهی فجر، عکسهای برتر عکاسانی که آثارشان ازیابی شده در محلی نامناسب نمایش داده میشود و کمترین توجه رسانهای به این بخش نمیشود.
مشکلات و مصائب این حرفه کم نیست. مشکلاتی که بسیاری راخانهنشین کرده و خبری از آنها نیست. بیراه نیست که یک عکس خوب را شناسنامهی یک فیلم میدانند، اما به نظر میرسد سینمای ایران مدتهاست جولانگاه فیلمهایی شده که یا شناسنامهشان را گم کردهاند و یا به جای شناسنامهی جلدشده و مرتب قدیم، ورقپارهای چروکیده و کثیف در دست دارند. اما آیا این ورقپارههای بیرنگوسو، معرفهای خوبی برای فیلمهای سینمای ما هستند؟ همانطور که سال نکو از بهارش پیداست، فیلم خوب هم از عکسهایش شناخته میشود و توجه برمیانگیزد. زمان آن فرا نرسیده که ورود ضابطهمندتری به حرفهی عکاسی فیلم وجود داشته باشد و سراغی از کسانی که مدتهاست عطای این حرفه را به لقایش بخشیدهاند گرفته شود؟ این بار اگر به تماشای فیلمی نشستید، پوستر فیلمی را دیدید یا عکس زیبایی از آن فیلم نظرتان را جلب کرد، به نام عکاسش دقت کنید. آدمهای این حرفه حق بزرگی به گردن سینمای ایران دارند.
دسامبر 24, 2022 | بخوان, خبر یک, گپ
بهناز شــیربانی: عکاسی فیلم حرفه عجیبی در ســینمای ایران است. شاید بیشــتر از این جهت که در طول ســالیان این حرفه هیچ گاه آن طور که باید جایگاهش را پیدا نکرد و هنرمندان این عرصه همیشه در پی احقاق حقشان بوده اند. اگر در گذشــته تعداد انگشت شــماری از هنرمندان این کشور، درپشت صحنه بســیاری از فیلم های تاریخ ســینمای ایران قاب هایی را ثبت کرده اند که جاوادانه شــده، امروز طیف فعالان این عرصه بیش از گذشــته اســت و طبعا مشکلات و گرفتاری هایشــان هم بیش از گذشته. محمدرضا حســنی داویجانی که بعد از ورود به سینما نام مســتعار رضا مهاجر را برای خــود انتخاب کرد، از قدیمی های عرصه عکاســی فیلم اســت؛ هنرمندی که عکس های بســیاری از فیلم های مطرح ســینمای ایران مثل «هامون»، «ســارا»، «دو نیمه سیب»و… را عکاسی کرده اســت. مهاجر معتقد است با تمام گرفتاری هایی که عکاسی فیلم از گذشته تاکنون با آن دست وپنجه نرم می کرده، باز هم در دورانی که او کارش را آغاز کرده، سینما روال منظم تری داشــته و ورود به ســینما به راحتی امروز نبوده. مهاجر از روزهای آغازین حضورش در سینما و عکاســی فیلم و روزهای اوج و درنهایت کنارگذاشتن عکاسی فیلم برایمان گفت.
زمانی که عکاســی فیلم را آغاز کردید، متداول بود کد که در سینما اسم مستعار داشته باشید یا این تغییر اسم دلیل دیگری داشت؟
من از ۱۵ســالگی وارد سینما شــدم. پدرم قهوه خانه داشت و روبه روی قهوه خانه پدرم، خانه حســین امیرفضلی، بازیگــر تلویزیون و گوینده رادیو، بود و او چند مســتأجر هم داشت. مثل نصرت االله محتشم که از دوبلورهای بی نظیــر آن زمان بود، محســن فرید که او هم در رادیــو فعال بوده و علی کارلو که عکاس اسم ورسم داری در ســینما بود. اتفاقا فیلم «گنج قارون»را هم او عکاســی کرد. به دلیل نزدیکی قهوه خانــه پدرم به خانه امیرفضلی، با او رفت وآمد داشــتم. روزی اتفاقی من را صدا زد و یک چهارپایه زیر پایم گذاشــت و دو تا چراغ روشــن کرد و یک دوربین هم ته اتاق گذاشــت و به من گفت چشمم را پشــت ویزور بگذارم و هر وقت او را در قاب دیدم، کلید را بزنــم و تــازه آنجا فهمیــدم او در حال بازی در فیلمی اســت که بخش کوچکی از آن را در خانه خودش فیلم برداری می کند و البته سهمی هم درتهیه کنندگی فیلم داشــت و قرار بود بخش کوچکی از فیلم را در خانه اش فیلم برداری کند و برای این کار از من کمک گرفت. فکر می کنم اســم فیلم هم «ستاره چشمک زن» بود. بدون اینکه شناختی از سینما داشته باشم، این کار را انجــام دادم و برایم لذت بخش بود. این فضا ناخــوداگاه در من تأثیرگذاشــت. بعد از آن امیرفضلی من را به علی کارلو معرفی کرد. وقتی وارد استودیو عصر طلایی شدم، متوجه شدم نام من برای تیتراژ فیلم که آن زمان معمولا خیلی بزرگ اول فیلم دیده می شد، زیادی طولانی بود. بنابراین اسم مستعار رضا مهاجر را برای خودم انتخاب کردم و از آن زمان تا به امروز نام من رضا مهاجر شده که البته با نام شناسنامه ای من متضاد است.
یعنی به محض اینکه با علی کارلو آشنا شدید، عکاسی فیلم را شروع کردید؟
نه، وقتی به علی کارلو معرفی شدم درلاله زار عکاسی داشت. زمان هایی که ســر فیلم برداری بود عمده کارهایش در آتلیه را من انجام می دادم. آن زمان عکس های شش مدلی مد بود و علی کارلو از هنرپیشه ها این عکس ها را می گرفت و درلاله زار حسابی معروف بود. معمولا هنرپیشه های معروف عکس هایی با ژست های مختلف و با نورهای شکسته سایه روشن می گرفتند که به عکس های جنایی معروف بود. وقتی هم که مشتری به آتلیه می آمدبیشــتر درخواست عکس جنایی می داد و درواقع تا مدتی من عکس جنایی می گرفتم.
برایم جالب اســت که دیدگاه اهالی سینما نسبت به عکاسی فیلم درآن زمان چه بود و چقدر با حال حاضر به لحاظ جایگاه هنری در ســینما متفاوت بود؟
همین قدر بگویم نقش عکاســی فیلم از نقش یــک فیلم بردار برای یک تهیه کننــده مهم تر بــود. آن هم به این دلیل که رابطــه تنگاتنگی با فروش فیلم داشــت. فرهنگ مردم در آن زمان به این صــورت بود که قبل از دیدن فیلم در ســینما با دیدن عکس هایش در ویترین، سناریویی از فیلم در ذهن می ســاختند. ویترین هم مثل الان نبود که فقط شش فریم عکس در آن جا قرار بگیرد، ویترین های ســینما معمولا نزدیک به ۶۰ عکس نمایش می داد. بــه دلیل همیــن اهمیت نقش عکس بود که تعداد عکاســان ســینما هم انگشت شــمار بودند و فقط تعداد محدودی مثل امیر نادری، عزیز ساعتی، کامبیز درمبخش، رضا بانکی و… در سینما عکاسی می کردند.
اما برخی از عکاسان ســینما در آن زمان، منحصرا عکاسان فیلم های خاصی بودند ومثلا مشخص بود امیر نادری چه نوع فیلم هایی را عکاسی می کند… .
بله، عکاســان سینما در آن دوران در دو بخش کار می کردند؛ یک بخش آنهایی بودند که برخــی فیلم های غیرمتعارف آن زمان را عکاســی کردند و معمولا داریوش مهرجویی و مســعود کیمیایــی یا بهرام بیضایی ازجمله همیــن کارگردان ها بودند. بخش دیگر فیلم های تجــاری بودند و برخی ازعکاسان هم در آن طیف فعالیت می کردند.
شما کدام بخش را انتخاب کردید؟
زمانی که وارد ســینما شدم، نمی توانستم عضو هیچ کدام از این طیف ها شــوم. به این دلیل که اصلا راه نفوذی نبود و فضا به شدت بسته بود. برخی ازعکاسان به طور ثابت با برخی دفاتر کار می کردند و بنابراین عکاس دیگری به مجموعه راه پیدا نمی کرد. شــاید در آن زمان جوان ترین عکاسی بودم که با ســن کم توانستم یک فیلم سینمایی را عکاسی کنم. قبل از ورود رسمی ام به سینما، پشت ســینماهای متحد تهران در تاریک خانه ای کار می کردم که عکس های فیلم های هندی را برای سینماها کپی می کردم، چراکه آن زمان از هندوســتان یک ســری عکس همراه فیلم به ایران می آمــد و لازم بود تا کپی عکس ها از فیلم در ســینماهای مختلف وجود داشــته باشــد. همان دوران بود کــه با نفوذ آقای رئیس دانا عکاس فیلمی شــدم که آقای صابررهبــر، تهیه کننده آن بــود که فکر می کنم نامش «ســه نخاله در ژاپن» بود.
اوایل تقریبا همه چیــز رضایت بخش بود تا هفته آخر که فیلم برداری تمام می شــد. بعد از پایــان روز کاری باید عکس های صحنــه ای مهم از فیلم را ظاهر می کردم. وقتی وارد تاریک خانه شــدم و شــروع بــه چاپ عکس ها کردم، هــر چقدر منتظر ماندم اتفاقی نیفتاد و هــر چهار حلقه فیلم نگاتیومن ســفید بود و نمی دانســتم جــواب تهیه کننده و کارگــردان را چه دهم.
فردا صبح، ســر فیلم برداری حقیقت را گفتم و اخراج شــدم و نیم ســاعت نشــد که عکاس دیگری جای من به پروژه ملحق شــد و بعد متوجه شــدم همه چیز برنامه ریزی شــده بود و ظاهرا زمانی که تاریک خانه نبودم کسی به جای داروهای چاپ عکس من، آب گذاشــته بود. بعد از آن، سرخورده شدم و فیلم هایی را عکاســی می کردم که به اصطلاح بی صاحب بودند و روی آنها حساسیت هایی وجود نداشت. به نوعی مجبور بودم این فیلم ها را برای امرار معاش عکاســی کنم اما بعد از اینکه به اســتودیو عصر طلایی رفتم، مســیر زندگی ام تغییر کرد و توانستم فیلم هایی را عکاسی کنم که بازیگران صاحب نامی داشت.
امــا چیزی کــه آن زمان در ارتباط با کار در ســینما جــذاب بود، این بود که کار هیچ کس با دیگری تداخل نداشــت. هر کسی نمی توانست به راحتی کارگردان شــود. اینکه قصه ها ضعیف یا قوی بودند، بحث دیگری است اما این قدر سینما سروسامان داشت که اگر می شنیدیم کسی به جمع کارگردانان ســینما اضافه شده، می دانســتیم هفت خان رستم را رد کرده است. خاطرم هســت زمانی که برای عکاسی فیلم «شــب غریبان» معرفی شدم با اینکه حدود ۲۰ فیلم کار کرده بودم علی عباســی تهیه کننده فیلم قبول نمی کرد عکاس فیلم شــوم و چون همیشــه با درمبخش کار کرده و حساسیتش درمورد عکس فیلم بالا بود، به راحتی اعتماد نمی کرد و بالاخره هر طور شــد با ســماجت کارگــردان من عکاس فیلم شــدم. حتی آقای عباســی بعد ازکلید خوردن فیلم، جواب سلام من را هم نمی داد و به کارم اعتماد نداشت تــا اینکه بعد از ۱۶ روز که عکس ها را چاپ کــردم، نمونه کارهایم را دید وکلی با هم رفیق شدیم و فیلم های دیگری در سینما با هم کار کردیم و فکرمی کنم تجربه عکاسی همان فیلم هایی که برایم باارزش نبود باعث شد درعکاسی فیلم آدم باتجربه ای شوم.
آقای مهاجر، هنوز هم این بحث میان عکاســان سینما وجود دارد که اساســا فریم های عکاسی شده یک فیلم سینمایی باید به گونه ای باشد که قبل از دیدن فیلم، بتواند حس وحال و بخشــی از اثــر را برای مخاطب توضیح دهد و برخی دیگر معتقدند باید تعلیق داستان در عکس ها نیز حس شود. از نظر شما کارکرد عکاسی فیلم چیست؟
عکاســی مثل امیر نادری عادت داشــت حس بازیگــر و حرکت او را درصحنه ثبت کند اما من آن زمان متوجه این اتفاق نمی شــدم و نمی دانستم چرا به بازیگران برای عکس پُز می دهند. وقتی در صحنه به بازیگر میزانسن می دادند از او می خواســتم مثلا مشــتی که بــه بازیگر مقابلــش می زند، واقعی باشــد. همیشه معتقدم به اینکه مهم ترین رسالت عکاس فیلم، بُعد تبلیغاتی اثر اســت تا بتواند مخاطب انبوه را جذب کند. شــاید به این دلیل بود که هیچ وقت در ســینمای ایران برای هیچ جشــنواره ای کاندیدا نشدم وجایزه ای نگرفتم با اینکه می توانســتم طوری عکاسی کنم که منظور داوران بود. اما همیشــه به نگاهم در عکاسی احترام گذاشتم. در عکس هایم هیچ وقت قصه فیلم را شــرح ندادم و مخاطب را همیشــه در تعلیق گذاشتم. من خبرنگار نیستم و کارم عکاســی خبری نیست وگرنه می توانستم طوری عکــس بگیرم که از روی عکــس دقیقا بتوان فهمید در این ســکانس چه اتفاقی می افتد. بعد از اینکه کارم در سینما به اصطلاح گرفت و پیشنهادهای زیــادی از کارگردان هــای خوب گرفتم، یقین پیدا کــردم حتما تفکری که درعکاســی دارم، درست اســت و برای ویترین کارم را درست انجام می دادم. جایم را در عکاسی پیدا کرده بودم. حتی سر فیلم برداری هم می دانستم باید کجا بایســتم که مزاحم کارگردان و فیلم بردار نشوم و عکس های دلخواهم را ثبت کنم.
یکی از مجموعه آثار خوب شــما متعلق به فیلم «دو نیمه ســیب» وهمکاری با کیانوش عیاری اســت. کارکردن با عیاری بــا توجه به اینکه حساسیت زیادی هم روی عکس دارد، چطور بود؟
دو فیلم با کیانوش عیاری کار کردم. «روز باشــکوه»، «دو نیمه ســیب» که هر دو تجربه های فوق العــاده ای بودند. حتی در مصاحبه ای از کیانوش عیاری خواندم در مورد من گفته بود اصلا نمی دانم مهاجر کجا می ایســتد و عکســش را می گیــرد! و عکس هــای خوبــی هم ثبت می کنــد. کارهای کیانوش عیاری را دوســت دارم و از نظر من او آدم منحصربه فرد و صادقی اســت. زمانی که «دو نیمه سیب» را با هم کار می کردیم، سکانسی داشتیم دخترهایی که شــبیه هم بودند؛ یکی در اتوبوس و دیگری در ماشین نشسته اســت و وقتی که دختر ســرش را از پنجره اتوبوس بیرون می آورد، نیمی ازصورت دختری که در ماشــین هســت روی پنجره اتوبوس دیده می شود ومن از این پلان عکس گرفتم؛ پلانی که برای فیلم نیســت. بعد از اینکه آقای عیاری این عکس را دید گفت حتما این عکس باید پوستر فیلم باشد. جالب اســت با اینکه تجهیزات در خدمتش بود و چنین پلانی را دوســت داشــت ســعی نکرد آن را تکرار کند که جزئی از فیلم شــود، چراکه فکر می کرد این صحنه حاصل فکر من است.
برسیم به فصل طالیی زندگی هنری شما که کار با داریوش مهرجویی و عکاسی فیلم «هامون» است؛ فیلمی که عکس هایش هم به نسبت فیلم سروصدا کرد. چطور با داریوش مهرجویی آشنا شدید؟
از طریق تورج منصوری با داریوش مهرجویی آشنا شدم، زمانی که برای ســاخت فیلم «هامون» آماده بودیم. داریوش مهرجویی برای تهیه سرمایه اولیــه فیلم، ســناریو را به چند نفر نشــان داده بــود و هیچ کس حاضر به سرمایه گذاری روی چنین فیلمی نشد. مهرجویی هم که دید دارد زمان را ازدست می دهد با سرمایه اندکی فیلم را کلید زد. بعد از ۲۰ روز فیلم برداری، عکس های فیلم را چاپ کردم و در اختیار آقای مهرجویی گذاشتم و در این مرحله با عکس های فیلم با تهیه کنندگان مختلف صحبت کرد. «هامون» با عکس هایش قرارداد تهیه بست. حقیقتا جایگاه عکاسی فیلم درحال حاضربا گذشته قابل مقایسه نیست. امروز بسیاری از سینماگران ما تعریف درستی از عکاســی فیلم ندارند و فکر می کنند چرا بایــد پولی به عکاس داد و از اواســتفاده کرد. می توان یک عکاس آماتــور و غیرمتخصص را برای فیلم دراختیار داشــت یا نهایتا از فریم های فیلم عکــس گرفت و به نوعی کار را راه انداخت. برای همین بیشــترین توصیه من به عکاســان جوان این است که سعی کنید همواره زاویه نگاهتان را از پلان فیلم و زاویه نگاه کارگردان جدا کنید و عکس خودتان را ثبت کنید. به هرحال، عکاســی فیلم «هامون» برای مــن افتخار بزرگی بــود و کارکردن با داریوش مهرجویــی تجربه های من را بیشــتر کرد. «هامون» فیلم عمیقی است، آن قدر عمیق که فکر می کنم تا به امروز هم کســی نتوانسته عمق آن را با واژه ها بیان کند و از نظر من بهترین فیلم داریوش مهرجویی تا به امروز است.
شــما موقعیــت خوبی در عکاســی فیلم داشــتید. چرا به ســمت فیلم برداری رفتید؟
زمانــی موقعیت عکاســی به لحاظ مالی خوب نبــود و به ناچار مجبورشــدم فیلم بردای را انتخــاب کنم که به لحاظ درآمد بهتر از عکاســی بود. همیشه عکاسی را بیشتر از فیلم برداری دوست داشتم و کار عکاس فیلم را از خیلی جهات با فیلم بردار متفاوت می بینم. از نظر من، عکاس بسیار بیشتراز یک فیلم بردار نیاز به تفکر و خالقیت دارد. عکاســان فیلم بیش از عوامل دیگر صحنه حواسشان به همه چیز است. اینکه پلان بعدی چیست؟ چطورفیلم برداری می شــود؟ چه کســانی حضور دارند؟ از چــه زاویه ای عکس بگیرند که عکس خوبی باشد و همه اینها باعث می شود عکاس فیلم مدام در حال برنامه ریزی و انجام کار بهتر باشد.
به هرحال، بازیگران، ازجمله کســانی هســتند که با عکاسان رابطه بهتری دارند. شما با کدام بازیگر رابطه بهتری داشتید؟
من بخش بیشــتر عکس هایــم را در حرکت می گرفتــم و نیازی نبود که بازیگر کاملا در اختیار من باشد اما بهروز وثوقی ازجمله بازیگرانی است که همیشه در ذهنم هست که چقدر به کار عکاس احترام می گذاشت.
و عکسی که همیشه در ذهنتان ماندگار شده؟
دو فیلم و چند فریم عکس اســت که همیشه به آنها فکر می کنم. اولی در فیلم «سارا» که داریوش مهرجویی هم این عکس را خیلی دوست دارد؛ فریمی که نیکی کریمی جلو در خانه ایستاده است و خسرو شکیبایی داخل خانه می شــود و اطراف خانه آنها پرسپکتیو خوبی داشت و فریم دیگر برای فیلم «هامون» و سکانس دادگاه است که خیلی دوستش دارم.